خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

یادداشت (۶١)

#اشکانیان

#دکتر_بتول_فخراسلام

♦️پس از # دارای داراب، #اسکندر ١۴ سال فرمانروا می گردد و در نهایت

چو او سی و شش پادشا را بکُشت
نگر تا چه دارد ز گیتی به مُشت

♦️سپس #فردوسی می فرماید که بزرگانی که از نسل #آرش بودند، هریک به گوشه ای _گرفته ز هر کشوری، اندکی_
چو بر تخت شان شاد بنشاندند ،
ملوک ِ طوایف، همی خواندند

ازین گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین، شاه نیست

سکندر سِگالید ازین گونه رای
که تا روم، آباد مانَد به جای

♦️فردوسی بزرگ ادامه می دهد و نام آن بزرگان را چنین می فرماید:

نخست “اَشک” بود از نژاد قباد
دگر گُرد”شاپور” خسرو نژاد

ز یک دست “گودرز” اشکانیان
چو “بیژن” که بود از نژاد کیان

چو”نرسی” و چون “اورمزد” بزرگ
چو “خسرو” که بُد نامدار سترگ

چو زو بگذری نامدار “اردوان”
خردمند و با رای و روشن روان

چو بنشست “بهرام” از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان

ورا خواندند “اردوان” بزرگ
که از میش، بگسست چنگال گرگ

♦️#اردوان شیراز و پارس و اسپهان (اصفهان) را در دست داشت و #بابک توسط او در #استخر پارس فرمانروا بود

فردوسی درباره ی #اشکانیان می فرماید:

ازیشان جز از نام، نشنیده ام
نه در نامه ی خسروان دیده ام

سکندر چو نومید گشت از جهان
پی افگند رایی میان مهان،

کس از آن پس نگیرد کس از روم، یاد
بماند مر آن کشور، آباد و شاد

♦️#دارا پسری به نام #ساسان داشت که پس از کشته شدن پدر، به هندوستان می گریزد و در همان جا می میرد. از او فرزندی به نام #ساسان می ماند

بدین هم نشان تاچهارم پسر
همی نام، ساسان ش کردی پدر

♦️این ساسان ها همه شُبانی (چوپانی) می کردند که این ساسان آخری نزد سرشُبان بابک می رود و از او می پرسد که آیا چوپان نمی خواهد. سرشَبان او را می پذیرد و پس از مدتی ، ساسان، سر شُبان بابک می گردد.

♦️شبی بابک در خواب می بیند که #ساسان بر پیل نشسته و تیغ هندی بر دست گرفته است. شبی دیگر خواب می بیند که بزرگ زرتشتی سه آتش در دست، می بَرَد و
همه پیش ساسان فروزان بُدی
به هر آتشی عود، سوزان بُدی

♦️بابک خوابگزاران را فرا می خواند و این گونه خواب را تعبیر می کنند که

کسی را که دیدی ازین سان به خواب
به شاهی برآرَد سر از آفتاب

گر ایدون که این خواب ازو بگذرد
پسر باشدَش کز جهان برخورَد

♦️بابک شادمان می شود و ساسان را فرا می خواند و از نژادش می پرسد. ساسان هراسان از بابک، امان می خواهد تا حقیقت را بگوید. بابک پیمان می بندد و

به بابک چنین گفت از آن پس، جوان
که من پور ِ ساسانم ای پهلوان

نبیره جهاندار شاه اردشیر
که بهمن ش خواندی همی یادگیر

سرافراز پور ِ یَل اسپندیار
ز گشتاسپ، اندر جهان یادگار

♦️بابک کاخی برای او فراهم می سازد و دختر خویش را به او می دهد و پس از مدتی “اردشیر بابکان” به دنیا می آید.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن