شاهنــامه یک متن دشــوارآسان نماست .
با این حال تهیه کنندگان و کارگردانان ما نتوانسته اند از این ظرفیت غنی برای تولید آثار سینمایی، تلویزیونی و… استفاده کنند. به انگیزه روز بزرگداشت فردوسی در همین زمینه با دکتر جلال خالقیمطلق، شاهنامه پژوه برجسته و استاد دانشگاه هامبورگ آلمان به گفتوگو نشسته ایم. گفتنی است از دکتر خالقی مطلق تاکنون دهها مقاله و کتاب ارزشمند در زمینه شاهنامه به چاپ رسیده است و ویرایش چند جلدی وی از شاهنامه، که حاصل سی سال کار طاقتفرساست، معتبرترین تصحیح شاهنامه به شمار میآید.
آقای دکتر، داستانهای شاهنامه فردوسی چه قابلیتهایی برای حضور در عرصه هنرهای نمایشی دارد؟
شاهنامه از بهترین نمونههای ادبیات روایی ماست که ظرفیت دراماتیک شدن را دارد و اگر به صحنه نمایش بیاید، بسیار جذاب خواهد بود؛ فرم بیان فردوسی تراژیک دراماتیک و محتوای آن بسیار رنگین و چند سویه است. شخصیتها و قهرمانان شاهنامه نیز بسیار جذاب و شگفتیآفرین هستند و میتوانند دستمایه آثار نمایشی قرار گیرند. تصویرسازی و لحظهسازی نیز از جمله جنبههای هنری شاهنامه است که به حد اعجاز میرسد، آنگونه که انسان با خواندن داستانهای شاهنامه به شور میآید و دیگر یک خواننده نیست، گویا یک تماشاچی است که ایستاده و همه چیز را میبیند و این تأثیر صمیمیت فردوسی و استادی در شرح بیان لحظات است. این صحنهسازی را در داستانهای مختلف شاهنامه میتوان دید؛ در داستان رستم و سهراب از این صحنهها بسیار است و صحنه مرگ سهراب اوج این لحظهسازی است. در داستانی دیگر آنجا که افراسیاب دستور قتل سیاوش را میدهد فردوسی در دو بیت چنان استادانه همه چیز را بیان میکند که دیگری با دهها بیت اغراقآمیز نمیتوانست بگوید یا در داستان هفت خوان رستم، در خوانی که رستم اژدها را میکشد، لحظهای است که رستم در خواب است و رخش میخواهد جان خود را برای حفظ جان رستم فدا کند. این حق شناسی و وفاداری و احساساتی که رخش در این لحظه به صاحبش دارد اوج لحظهسازی است.
تصویرسازی و لحظه سازی فقط مربوط به بخشهای پهلوانی و حماسی شاهنامه است؟
خیر؛ از این لحظهسازیها در بخش تاریخی شاهنامه نیز فراوان است، مثلا آنجا که شیرویه پس از مرگ خسروپرویز به شیرین نظر دارد و شیرین در آرامگاه خسرو با زهر خود را میکشد که به دست شیرویه نیفتد یا وقتی باربد نوازنده بزرگ دربار خسرو که پس از مرگ او آلات موسیقی خود را میسوزاند و چهار انگشتش را میبرد، از لحظه سازیهای عجیب شاهنامه هستند.
این تصویرسازیها و شخصیتهای خاص در شاهنامه، برای تولید پویانمایی چقدر کاربرد دارد و تا چه اندازه برای کودکان و نوجوانان جذاب خواهد بود؟
برای کودکان و نوجوانان پویانماییهایی مناسب است که سرگرمکننده، فانتزی و پرماجرا باشد و مهمتر از همه به یک پایان خوش منتهی شود. این ویژگیها در داستانهای شاهنامه بارز است؛ داستانهایی مثل هفت خوان رستم، هفتخوان اسفندیار، زال و رودابه که اگر ساخت خوبی داشته باشد برای کودکان و نوجوانان ما مناسب است و آنها را از انیمیشنهای خارجی که بدآموزی دارد بینیاز میکند.
چرا با توجه به قابلیتهای شاهنامه هنرمندان ما نتوانستهاند از این ظرفیت غنی استفاده کنند؟
شاهنامه سرشار از درگیریها و جدلهای بزرگ و شخصیتهای قدرتمند است، اما در نهایت روایت است و باید تبدیل به درام شود. روایت ویژگیها و درام ویژگیهای دیگری دارد. در درام شخصیتها باید پویا باشند، این پویایی در شاهنامه هست و درونمایه غنی و فوقالعادهای دارد، اما برای اینکه تبدیل به درام شود، باید تغییراتی در آن ایجاد شود. به بیان دیگر شاهنامه ساختار دراماتیک زیبایی دارد، منتها خام است و شاخصههای دراماتیک نوین باید آن را دگرگون و آماده نمایش کند، مثلاً حتی برترین پهلوانان شاهنامه هم یک هاماریتا (نقطه ضعف) دارند، داشتن هاماریتا یکی از اصول تراژدی است تا قهرمانی برجسته و نیک به افول و نزول رسد و سبب ترس و شفقت مخاطب شود، مثلاً اسفندیار با وجود رویینتنی چشمانش آسیبپذیر است و این مسأله به مرگ دلخراش او میانجامد. پس در شاهنامه جانمایه را داریم، ولی برای دراماتیک شدن ناقص است و باید
بهروز شود. ما نمیتوانیم بدون داشتن تئوریهای مدرن از داشتههای کهن خود بدرستی استفاده بکنیم.
یکی از عوامل بسیار موثر در پیشبرد داستانهای شاهنامه، دیالوگهای جذاب و تاثیرگذار شخصیتهای آن است. به روز کردن این گفتوگوها خللی به اصل داستان و لحن حماسی آن وارد نمیکند؟
فردوسی روند داستانهای شاهنامه را بر اصل گفتوگو بنا نهاده و عمل داستانی را از طریق آن گسترش داده است؛ مثلا نبرد رستم و اسفندیار و کلامی که بین آن دو رد و بدل میشود، از دیالوگهای ثأثیرگذار شاهنامه است. هر بار که رستم و اسفندیار چه مستقیم و چه غیرمستقیم سخن میگویند، کنش داستانی گامی به جلو بر میدارد و مخاطب به لحظه جانگداز پایان داستان نزدیکتر میشود. اما در نهایت شعر است و اگر قرار باشد مثلا فیلم یا انیمیشنی از شاهنامه ساخته شود باید دیالوگهای آن برای مخاطب عام به نثری درآید که در عین سادگی جذابیت خود را هم حفظ کند. البته میتوان در بین این گفتوگوها، هنرمندانه چند بیت شعر را هم گنجاند. پس باید دیالوگ درستی داشته باشیم. دیالوگهای ما اشکال دارد؛ باید ادبیات آن نه عامیانه باشد و نه خیلی ثقیل و سنگین. من یک تئاتر نبرد رستم و اسفندیار دیدم با دیالوگ جاهلانه، اسفندیار لنگ روی شانهاش انداخته بود و با ادبیات جاهلانه صحبت میکرد. این نوع کارهای نمایشی توهین به شاهنامه است. همینطور که نمیشود شاهنامه را وارد صحنه کرد، خیلی کار سختی است.
به نظر میرسد نداشتن آشنایی کافی با شاهنامه، یکی از مهمترین دلایل ناموفق بودن ما در این حوزه است.
کاملاً؛ من بارها گفتهام که شاهنامه یک متن دشوار آسان نماست؛ فردوسی بر اساس منابع خود یا در اثر کاردانی نسبت به داستانسرایی، برای هریک از شخصیتهایش فردیت و منش خاصی را تعیین کرده است، حتی به حیواناتی چون رخش و سیمرغ هم یک شخصیت میدهد. شناخت این شخصیتها نیاز به موشکافی و پژوهش دارد. برای نوشتن یک دیالوگ خوب و تبدیل روایت به درام باید در درجه نخست شخصیتها را به درستی بشناسیم. غربیها شخصیتهای ادبیشان را کاملاً تجزیه و تحلیل کردهاند و بین آنها درباره این شخصیتها اختلافی نیست و برپایه همانها فیلم و نمایش میسازند. اما ما تحقیق نکردیم که چگونه شاعر ما شخصیت اینها را تعیین کرده است، بنابراین اگر کسی بپرسد مثلاً فریدون چه جور آدمی است نمیتوان پاسخ درستی داد، چون کاری در این زمینه انجام نشده است. از سوی دیگر متأسفانه در دوران ما یک عده بیدلیل عقاید سیاسی روز خود را وارد شاهنامه کرده و از شخصیتهای داستانی برای بیان مسایل روز خود استفاده کردهاند. مثلاً چون جرأت نکردند به حکومت معاصرشان انتقاد کنند اسفندیار را علم کرده اند؛ در حالی که شخصیتی که از اسفندیار ساختهاند اصلاً با شاهنامه تطابق ندارد. شما در تمام شاهنامه یک مصراع پیدا نمیکنید که شاعر گفته باشد او آدم بدی است. ولی برخی اسفندیار را به جای شاه گذاشتهاند و رستم را در مقابلش سردار ملی، یا ضحاک را آدم بسیار صلح دوستی قلمداد کردهاند که میخواسته اصلاحات ارضی بکند ولی موفق نشده و فریدون را شعبان بیمخ. این نوع کارهای بیمزه که ایرانیها انجام میدهند سبب شده که ماهیت شخصیتهای داستانی ما برای همه عموم معلوم نباشد.
کارگردانان و تهیهکنندگان ما برای آفرینش آثار نمایشی تلویزیونی فاخر از شاهنامه باید از کجا شروع کنند و چه عواملی را در مدنظر قرار دهند؟
شاهنامه مثل نمایشنامه و فیلمنامه است و کسی که بخواهد از داستانهای شاهنامه، فیلم، تئاتر و… بسازد باید از یکسو در مورد داستانهای قدیمی اطلاع داشته باشد، یعنی به ادبیات وارد باشد و آنطور که متن شاهنامه میگوید منش اشخاص را مشخص کند. از سوی دیگر باید بتواند خود را از مسایل روز جدا کند و موضوعات و دیدگاههای شخصی خود را وارد شاهنامه نکند.
داشتن الگوی مناسب نیز از نخستین شرایط ورود به این عرصه است. من قبل از انقلاب، زمان برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله چیزی نوشتم که برایم مایه دردسر شد؛ یکی اینکه گفتم بهتر بود با پول گزافی که صرف این جشن شد در تهیه فیلم از داستانهای روایی و تاریخ قدیم ما مخصوصاً داستانهای شاهنامه به دست خارجیها سرمایه گذاری میکردند تا الگو و مدلی برای هنرمندان ما شود.
منبع خبر : http://qudsonline.ir/detail/News/379609
با درود. گفتگو با دکتر خالقی مطلق بسیار خواندنی و پرمحتوا بود. سپاس گزارم
بدرود