💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
🔺یادداشت (١٢٧)
🟧#ساسانیان
پادشاهی هرمزد
رزم بهرام چوبین با ساوه شاه در خراسان
🟪دکتر #بتول_فخراسلام
🔷با برآمدن خورشید، #بهرام با گرز ی به دست بر اسب می نشیند و لشکر آرایی می کند. سه هزار مرد سپاهی بر مِیمَنه _سمت راست لشکر _سه هزار بر مِیسَره _سمت چپ لشکر _که #ایزدگُشَسپ و #بُنداگُشَسپ در هر دو سو بودند. پشت ایشان #یَلان سینه با سه هزار مرد جنگی و در پیش، سه هزار لشکری با #هَمدان گُشَسپ. خروشی بر می آید که: هرکس ازجنگ بگر یزد، کشته خواهد شد.
🔷دبیر بزرگ به #بهرام می گوید که لشکر #ساوه شاه بسیار ست و شکست خواهیم خورد و ننگی برای ایران می شود و بر و بوم ما ویران خواهد شد. #بهرام به او می گوید که تو اهل کاغذ و دوات هستی و چه کسی به تو گفت که لشکر بشمری؟! پس از آن دبیر بزرگ نزد #خُرّاد بُرزین می رود و می گوید که #بهرام با دیو همراه شده است. هر دو از بیم خاقان و باران ِ تیر بر تندبالایی دور از رزم می روند و از آن بلندی به #بهرام می نگرند که چگونه می جنگد.
🔷#بهرام نیایش یزدان می کند و می خواهد که او را پیروز گرداند و سپس با گُرز گاو پیکر به سوی رزم می تازد. #ساوه شاه از جادو گران می خواهد که جادوی پیشه کنند و آنها نیز در هوا آتش می اندازند.
برآمد یکی باد و ابری سیاه
همی تیر بارید ازو بر سپاه
🔷#بهرام بانگ بر می دارد که به این جادوی ها نگاه نکنید و بجنگید؛ که بر این چاره گری ها ی دشمن باید گریست. #ساوه شاه می بیند که لشکر اعتنایی به جادوی ها نمی کند؛ پس به سمت چپ، لشکر را پیش می برد و یک روی لشکر را بر می شکند. #بهرام می بیند که از سپاهش گروهی گریزان به سمت لشکر ساوه شاه می روند. با نیزه سه تن از آنها را از زین اسب نگون سار می کند و
همی گفت :”ازین سان بُوَد کارزار؟!
همین بود رسم و همین بود کار؟!
ندارید شرم از خدای جهان؟!
نه از نامداران و فرّخ مِهان؟!”
🔷سپس سوی میمنه می رود و لشکر #ساوه شاه را بر می درد و درفش سپهدار لشکر خاقان ناپدید می شود. به قلب گاه لشکر خود می رود و می گوید که هرگز مباد که جنگ به درازا بکشد و سپاه ما پراکنده شود. ببینید آیا راه گریزی ازین رزمگاه هست؟
برفتند و جُستند و راهی نبود
کزان راه، شایست بالا نمود
🔷پس به لشکر آرای خویش می گوید که راه گریز از دشمن وجود ندارد؛ همه دل به جنگ بدهید؛ اگر بخت یاری کند، پیروز خواهیم شد.
از آن سو #ساوه شاه به بزرگان لشکرش می گوید که پیل ها را بیاورند. #بهرام نیز به مهترانش می گوید که کمان ها را به زِه کنند و تیرباران آغاز می شود. خرطوم پیل ها آسیب می بیند و دشت پیکار را می گذارند و
چو پیل آن چنان زخم ِ پیکان بدید
همه لشکر ِ خویش را بسپرید
سپاه اندر آمد پس ِ پشت پیل
زمین شد به کردار ِ دریای نیل
سپه بر هم افتاد وچندی بمُرد
همان بخت بد، کامگاری ببُرد
تلی بود خرّم بدان جایگاه
پسِ پشت آن، رنج دیده سپاه
یکی تخت زرین نهاده بر اوی
نشسته بر او ساوه ی رزمجوی
🔷#ساوه شاه تا می بیند که پیل ها در پی و به دنبال لشکر خودش می دوند و آنها را پایمال می کنند، تصمیم به گریز می گیرد. #بهرام نیز در پی او می تازد.
خَدَنگی گزین کرد پیکان چو آب
نهاده بر او چار پرّ ِ عقاب
بمالید چاچی کمان را به دست
به چرم ِ گوزن، آندر آورد شَست
چو چپ، راست کرد و خم آورد راست
خروش از خَمِ چرخِ چاچی بخاست!
چو سوفارَش آمد به نزدیک گوش،
ز شاخ ِ گوزنان برآمد خروش
چو بوسید پیکان، سر انگشت اوی
گذر کرد از مهره ی پشت ِ اوی
سر ساوه آمد به خاک اندرون
به زیر اندرش خاک شد جوی خون!
🔹چنین است کردار ِ گَردان سپهر
نه نامهربانیش پیدا،نه مهر
🔹نگر تا ننازی به تخت ِ بلند
چون ایمن شوی، دور باش از گزند
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad



