خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
🔶#لهراسپیان (۴١)

#گشتاسپ
جنگ گشتاسپ با اَرجاسپ

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

💢فردوسی در آغاز داستان از هزاربیتی که دقیقی توسی درباره ی گشتاسپ و اَرجاسپ سروده، سخن می گوید و این که در خواب، دقیقی از او خواسته تا آن بیت ها آورده شود و سپس داستان با سخن دقیقی این گونه آغاز می شود که
لهراسپ
به بلخ ِ گُزین شد بدان نوبهار
که یزدان پَرَستان بدان روزگار،

مر آن خانه را داشتند ی چنان
که مر مکه را تازیان، این زمان

💢سپس زرتشت پیامبر، شاه را به دین ِ بِهی فرامی خواند وشاه و بزرگان به آیین زرتشت می گروند. آتشکده مهربُرزین را بنا می گذارد
یکی سروِ آزاده بود از بهشت
به پیش ِ درِ آذر اندر بکِشت

💢از آن سو شاه توران “اَرجاسپ” نامه ای برای گشتاسپ می نویسد و از او می خواهد که از آیین زرتشت بازگردد:
مر آن بند را از میان باز کن
به شادی مِی روشن آغاز کن

💢وگرنه آماده ی جنگ باش.
نامه را “بیدرفش” و “نامخواست” برای گشتاسپ می آورند. زریر و اسفندیار و جاماسپ وزیر، نامه ای در پاسخ اَرجاسپ می نویسند مبنی بر این که به زودی به توران لشکرکشی خواهیم کرد.
💢ارجاسپ به ایران می تازد و جاماسپ سرانجام جنگ را برای گشتاسپ پیشگویی می کند که زریر و بسیاری از بزرگان کشته می شوند و در نهایت اسفندیار منجی لشکر ایران خواهد بود.
💢نبرد آغاز می شود و پس از دو هفته در میانه ی نبرد “بیدرفش” جادوگر در کمین زریر با نیزه می ایستد و پنهانی به او زخم می زند و سلیحش را از تن او جدا می کند. گشتاسپ پس از زاری بر برادر بانگ می زند که ای اسفندیار تاج و تخت را به تو خواهم سپرد؛ اگر بجنگی و پیروز شویم.
💢اسفندیار از کوهسار بانگ پدر را می شنود و راهی می شود.
از آن سو “بَستور” کودک زریر در جستجوی پدر خویش، به پیکر بی جان او که برزمین افتاده، می رسد و بسیار اندوهگین می گردد
همی گفتش :”ای ماه ِ تابان ِ من
چراغ دل و دیده و جان ِ من

بدان رنج و سختی بپَروَردیَم
کنون چون برفتی، به که سْپُردیَم؟

💢بستور با چشمی گریان نزد گشتاسپ می رود و از او می خواهد کین زریر را باز جوید. جاماسپ نمی گذارد گشتاسپ به نبرد رود و اسبی به بستور می دهد تا خود کین پدر را بگیرد.
💢بستور با بیدرفش رو در رو می شود و اسفندیار که از نبرد بستور کودک با بیدرفش آگاه می شود، به یاری او می آید و بیدرفش را می کشد و سلیح زریر را از تنش بیرون می کشد.
💢ارجاسپ از اسفندیار می گریزد و لشکر چین امان و زنهار از اسفندیار می خواهند و اسفندیار زینهار می دهد.
گشتاسپ و لشکر به ایران باز می گردند و پس از مدتی “گُرَزم” در نزد گشتاسپ از اسفندیار بدگویی می کند و به دروغ می گوید پسرت راه رزم علیه تو می جوید و گشتاسپ، اسفندیار را زندانی می کند و خود به سیستان می رود تا رستم و…. به آیین زرتشت بخواند و دوسال آن جا می ماند. در همین زمان بهمن و سه پسر دیگر اسفندیار نزد او می روند و ارجاسپ به ایران می تازد.

درین جا سخن دقیقی به پایان می رسد.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن