خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
🔶#لهراسپیان

یادداشت (۴٩)

#گشتاسپ
گفتگوها ی رستم و اسفندیار

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

🔷اسفندیار از دلاوری هایش می گوید و این که مادرش دختر قیصرست و قیصر از سَلم، نژاد دارد که پسر فریدون بود و به رستم می گوید تو شاهی ز شاهان من یافتی!
رستم پاسخ می دهد که آن چه می ماند، کردار آدمی ست. سپس از کردارهای خود می گوید
پدرم، آن دلیرِ گرانمایه مرد
ز ننگ اندر آن انجمن، خاک خورد،

که لهراسپ را شاه بایست خواند
وزو در جهان، نام، چندین نماند

چه نازی بدین تاج لهراسپی؟
بدین تازه آیین گشتاسپی؟

🔷سپس اسفندیار دست رستم را در دست خود می فشارد ‌به گونه ای که از ناخن رستم، آب زرد رنگی فرو می ریزد و رستم از آن درد، نمی جنبد و تکان نمی خورد. سپس رستم پیر، دست اسفندیار را در دست خویش می فشارد و ناخن او پر خون می گرددو ابروها ی اسفندیار درهم کشیده می شود و هردو به گفتگو ادامه می دهند.
رستم با خود می گوید اگر به بند او دست دهم، ننگ ست و اگر به او گزندی رسانم، نیز ناپسند. ولی خوبی گفتار من با اسفندیار می ماند. پس به شاهزاده با نرمش پند می دهد که گشتاسپ قصد جانت را کرده و می داند گزند از من خواهی دید و می خواهد تاج و تختش را برای خود نگه دارد.
مکن شهریارا جوانی مکن
چنین بر بلا کامرانی مکن

مکن شهریارا دل ما نَژَند
میاوَر به جان من و خود، گزند

ز یزدان و از روی من شرم دار
مخور بر تن خویشتن، زینهار

تو را بی نیازی ست از جنگ من
وزین کوشش و کردن، آهنگ من

🔷در پاسخ، اسفندیار رستم را پیری نادان می خواند:
که پیر فریبنده، کانا بُوَد
وگر چند با رای دانا بُوَد
و ادامه می دهد فردا پگاه آماده ی جنگ باش.
رستم از پرده سرا که بیرون می آید، با دریغ و غم خطاب به خیمه یا پرده سرا می گوید که چه روزگار خوبی بود ‌آن روزگاران که جمشید در تو بود و کی خسرو و…
در ِ فَرّهی بر تو اکنون ببست
که بر تخت تو ناسزایی نشست

🔷اسفندیار می شنود و رستم را سرزنش می کند. پشوتن برادر اسفندیار او را پند می دهد که از جنگ، چشم پوشی کند.
از آن سو زال به رستم می گوید
به بیغوله ای شو فرود از مهان
که کس نشنود نامت اندر جهان

رستم نمی پذیرد.

🔷رویین تنی، رمزی از میل بشر به جاودانگی ست. اسفندیار در چشمه ی مقدس زرتشت شسته می شود‌؛ هنگام شستشو در چشمه، چشم هایش را می بندد و نقطه ی آسیب پذیر جسمش، همان چشم اوست که بعدها سیمرغ راز آن را برای رستم فاش می سازد. رویین تنان از یک قسمت آسیب پذیرند؛ چرا که تنها جاودانه ی هستی، خدا ست.
اسفندیار در برابر پدر چشم خردش گشوده ست و به او می گوید که رستم انسانی نیکوکاری و تو بهانه می جویی که مرا به کشتن دهی و تاج و تخت برای خودت باشد. ولی در رویارویی با رستم نابخردانه عمل می کند. رستم مانند ترازویی ست که وزن ِ ایرانی بودن هرکسی با او سنجیده و مشخص می گردد. به گفته ی استاد اسلامی ندوشن در کتاب ارزنده ی ” داستان داستان ها” _ که تحلیل تراژدی رستم و اسفندیار ست_رستم طرفدار “بِهی” است؛ نه “آیین بهی”. تیره ی رستمی، تیره ی تعقل ست و تیره ی اسفندیار ی، تیره ی تعبد….

🔷در نگاه رستم انسان هابه دو گروه بی دین و با دین تقسیم نمی شوند؛ به خوب و بد بخش پذیرند. ‌یعنی اخلاق مداری اهمیت بیشتری دارد تا دین مداری….

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن