خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
🔶#لهراسپیان

یادداشت(۴٨)

#گشتاسپ
دیدار رستم و اسفندیار

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

🔸رستم سوار بر رَخش، تا لب هیرمند می آید و به اسفندیار می گوید که چه قدر شبیه سیاوش هست و از دیدارش، شادمان گشته است. اسفندیار هم رستم را یادآور ” زَریر” می خواند. رستم شاهزاده را به خانه اش دعوت می کند؛ ولی اسفندیار نمی پذیرد و پاسخ می دهدکه
تو خود بند بر پای نِه بی درنگ
نباشد ز بند ِ شهنشاه، ننگ!

🔸رستم می گوید هر فرمانی که بدهی، اطاعت می کنم،
مگر بند، کز بند، عاری بُوَد
شکستی بُوَد، زشت کاری بُوَد

🔸بنا می شود که اسفندیار هنگام می نوشیدن، رستم را به نزد خود فرا بخواند.
ولی شاهزاده هنگام نان خوردن و می نوشیدن، رستم را فرا نمی خواند و رستم مدتی، منتظر می نشیند و سپس با گَرز گاو پیکر در دست، به جایگاه اسفندیار می رود و همه ی لشکر می گویند :
خرد نیست اندر سر ِ شهریار
که با فَرّ ِ گُردی چون اسفندیار،
بدین سان همی از پی تاج و گاه
به کُشتن دهد نامداری چو ماه

🔸رستم خشمگین از پیمان شکنی اسفندیار به او می گوید :
همانا به مردی، سَبُک داریَم
به رای و به مردی تُنُک داریم…

نخواهم که چون تو یکی شهریار
تَبَه دارد از چنگ من، روزگار….

🔸اسفندیار پاسخ می دهدکه راه دور و هوا گرم بود و نخواستم رنجه شوی! و او را به دست چپ خویش می خواهد بنشاند که رستم می گوید “به جایی نشینم که رای من است” و فرمان می دهد در سمت راست شاهزاده جایگاهی فراهم سازد.
سپس اسفندیار آغاز می کند که شنیده ام
که دستان ِ بدگوهر از دیو زاد
به گیتی، فزون زین ندارد نژاد

فراوان ز سامَش نهان داشتند
همی رستخیز جهان داشتند،…

بفرمود تا پیش دریا بَرَند
مگر مرغ و ماهی، ورا بشکَرَند

بیامد بگسترد سیمرغ، پر
ندید اندرو هیچ آیین و فر…

اگر چند سیمرغ، ناهار بود
تن زال، پیش اندرش، خوار بود…

🔸و افکنده غذای ی سیمرغ را می خورد و پس از مدتی، سام از بی فرزندی و ناچاری او را جویا شد و شاهان و نیاکان من او را برکشیدند!
🔸رستم بی آن که به اسفندیار بی احترامی کند، از سام و زال می گوید و دلاوری ها و شایستگی های آنها. سپس از خود می گوید و کارهایی که برای شاهان و ایران کرده و
تن خویش بینی همی در جهان
نه ای آگه از کارهای نهان!

🔸ادامه ی گفتگوها در یادداشت بعدی خواهد آمد. در هنگام معرفی لهراسپ به عنوان جانشین از سوی کی خسرو، زال مخالفت خویش را اعلام می دارد و این که لهراسپ جانشین شایسته ای نیست. از زمان فرمانروایی لهراسپ، می بینیم که دیگر رستم در جنگ ها حضور نداردو او را برای جنگ ها و… فرا نمی خوانند و بی اعتنایی می کنند و نادیده می انگارند. اسفندیار رویین تن به جای رستم، می جنگد. همچنین از آن سو رستم و زال هم به دربار نمی آیند و یک بی اعتنایی دو سویه هویداست. گشتاسپ برای برانگیختن اسفندیار به رفتن نزد رستم، ابتدا می گوید دشمن ماست و نزد ما نیامده؛ که اسفندیار از خوبی رستم می گوید. سپس گشتاسپ از بددینی رستم می گوید و اسفندیار، به نظر می رسد با این بهانه و آمیختگی بهانه با جاه طلبی ش، راهی سیستان می شود.
🔸”بند” به گونه ای رمز است؛ رمز از بیعت دینی. یا پذیرش دین. رستم بر آیین مهر ست و اسفندیار، زرتشتی ست. ولی به نظر می رسد اصول تفکر زرتشتی را رعایت نمی کند! گفته اند “بنده ی آنی که در بند آنی” رستم نماد ملیت ایران ست. نام دیگر ایرانیان، آزادگان است و آزاده، دست به هیچ بندی نمی دهد؛ ولو مقدس!

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن