خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

🔺یادداشت (١٧١)

🟧#ساسانیان
پادشاهی یزدگرد
نامه ی رستم فرخ زاد به نزد برادر و سَعد ِ وَقاص

🔷دکتر #بتول_فخراسلام

#رستم_فرخ_زاد نامه ای برای برادر می نویسد و از ” بودنی” ها و آینده می گوید و خود را گرفتار اهریمن می خواند و از دیدن و دریافتن بودنی ها و تقدیر سخن می گوید و آرزو می کند که کاش این خرد و آگاهی را نمی داشت و از برادر می خواهد که جان و سر خویش را برای شاه ایران هدیه کند که خود در #قادسی کشته خواهد شد :

♦️ دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت!

♦️کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان!…

♦️چو با تخت، منبر برابر کنند
همه نام، بوبکر و عُمّر کنند

♦️ تبَه گردد این رنج های دراز
نشیبی درازست پیشِ فَراز…

♦️ برَنجَد یکی، دیگری برخورَد
به داد و به بخشش کسی ننگرد!…

♦️شود بنده ی بی هنر، شهریار
نژاد و بزرگی نیایَد به کار!…

♦️ از ایران و از تُرک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان،

♦️ نه دهقان، نه تُرک و نه تازی بُوَد
سخن ها به کردار ِ بازی بُوَد…

♦️چنان فاش گردد غم و رنج و شور،
که رامش به هنگام ِ بهرام ِ گور!…

♦️زیان ِ کسان از پیِ سود ِ خویش
بجویند و دین، اندر آرَند پیش!

♦️نباشد بهار از زمستان، پدید
نیارَند هنگام ِ شادی، نَبید!

♦️بریزند خون از پی ِ خواسته
شود روزگار ِ بد، آراسته!…

♦️تو را ای برادر، تن آباد باد
دلِ شاه ِ ایران به تو شاد باد…

همچنین نامه ای بر حریر سپید می نویسد و سوی #سَعد وَقّاص می فرستد و از او می پرسد که شاهش کیست و چنین بی شرمی ها برای چیست :

♦️ به نانی تو سیری و هم گرسَنه
نه پیل و نه تخت و نه بار و بُنه!…

♦️ بدان چهره و زاد و آن مهر و خوی
چنین تاج و تخت آمَدَت آرزوی؟!

♦️ جهان گر بر اندازه جویی همی
سخن بر گزافه نگویی همی،

و از او می خواهد تا سخنگویی بفرستد تا دریابد که رایش چیست و چه کسی از وی خواسته تا تاج و تخت کیان بجوید و به ایران بتازد.

♦️ که تخت ِ کیان، چون نباشد نژاد،
نجوید خداوند ِ فرهنگ و داد!

نامه را به #پیروزِ شاپورِ فرخ نژاد می دهد تا نزد فرمانده ی سپاه عرب ها، #سَعد وقاص ببرد. سعد هم نامه ای به تازی می نویسد و از پیغامبر هاشمی و توحید و قرآن و وعد و وعید و بهشت و جوی شیر می گوید و این که اگر شاه، دین آنها را بپذیرد، دو جهان از آن ِ اوست و ” شفیع از گناهش، محمد بُوَد” و با #شُعبه مُغیره می فرستد.

از ایران نامداری به راه نزد پهلوان سپاه ایران می آید و می گوید که فرستاده ای پیر و سست که نه اسبی دارد و نه چشمی درست، آمده و نامه ای دارد. #شعبه می آید و بی آن که از روی جامه ای که برایش گسترده اند، بگذرد، بر خاک می نشیند و به پهلوان سپاه نمی نگرد و رستم به وی می گوید که “جان شاد دار و به دانش، روان و تن آباد دار!”
شعبه نیز پاسخ می دهد که ” اگر دین پذیری، علیک السلام”!
#رستم_فرخ_زاد نیز چنین می گوید :

♦️ مرا گر محمد بُوَد پیشرو
به دین کهن گویم، ار دین ِ نو:

همی کژّ پرگارِ این کوژپشت
بخواهد همی بود با ما درشت…

بگویش که” در جنگ مُردن به نام
بِه از زنده، دشمن بدو شادکام”!

 

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن