خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

✅یادداشت (۶٧)

🔶#ساسانیان
پادشاهی اردشیر بابکان

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

به بغداد بنشست بر تخت ِ عاج
به سر برنهاد آن دل افروز تاج…

شهنشاه خواندند از آن پس، وُ را
ز گُشتاسپ نشناختی کس وُرا

◽️#اردشیر بابکان به هرسویی لشکر می فرستد تا اگر دشمنی با او پیشه کردند، سرشان را به راه آورد.
اردشیر پس از کُشتن #اردوان با دخترش پیوند بر قرار می کند . ولی دو پسر اردوان به هندوستان و در زندان شاه روزگار سپری می کنند. #بهمن پسر بزرگ اردوان برای خواهرش همراه با پیامی، زهر کُشنده ی هندی می فرستد و از او می خواهد که اردشیر _ قاتل پدر _ را با زهر بکشد.
◽️روزی پس از شکار دختر اردوان برای اردشیر جامی زهرآگین همراه با شیرینی پُر زهر می آورد تا بنوشد و بخورد . جام از دست اردشیر می افتد و می شکند. همان گاه دختر اردوان می ترسد و می لرزد و شاه، بدگمان می گردد. با دستور او چهار مرغ خانگی می آورند و آنها پس از نوک زدن به شیرینی می میرند.

◽️اردشیر فرمان قتل دختر اردوان را به وزیر خویش می دهد. دختر اردوان به وزیر می گوید که بار دارست و بگذارد کودک به دنیا آید و سپس او را بکشد.
وزیر خردمند با خود می اندیشد که اردشیر پیر خواهد شد و پسر ندارد و آن گاه که بمیرد، تخت و تاج به بیگانه و دشمن می رسد؛ بهتر آن است که از همسر و فرزند شاه مراقبت کنم.

◽️از دختر اردوان می خواهد که هرگز نگذارد کسی از کودک و او آگاهی بیابد و او را به ایوان خویش می بَرَد. ولی برای آن که از تهمت های احتمالی بی گزند بماند، شرمگاه ِ خویش را می بُرَد و بر آن داغ و دارو می نهد و نمک اندود می کند و در کیسه یا جعبه ای قرار می دهد و مُهر می کند و تاریخ، هم بر آن جعبه می نویسد و به گنجور شاه می دهد.

◽️دختر اردوان پسری به دنیا می آورد که وزیر نامش را # شاپور می گذارد. پسری خسروآیین.
هفت سال می گذرد. اردشیر اندوهگین به وزیر می گوید :

مرا سال بر پَنجه و یک رسید
ز کافور شد مُشک و گُل، ناپدید

پسر بایَدی پیشم اکنون به پای
دل آرای و نیرو ده و رهنمای

پدر بی پسر چون پسر بی پدر
که بیگانه او را نگیرد به بر !

پس از من به دشمن رسد تاج و گنج
مرا خاک، سود آید و گُرم و رنج!

◽️وزیر خردمند در می یابد که زمان فاش کردن راز ست. از اردشیر امان می خواهد تا حقیقت را بگوید. اردشیر شگفت زده می گويد : “ز گفت ِ خردمند، برتر چه چیز؟” و از او می خواهد که سکوت را بشکند.
وزیر از شاه می خواهد که آن حُقه _یا جعبه و کیسه _ را از گنجور خویش بخواهد تا بیاورد. شاه هم چنین می کند. سپس از وزیر می پرسد که درون این حقه چیست؟
بدو گفت کآن خون ِ گرم ِ من است
بُریده ز بُن پاک، شرم ِ من است

سپردی مرا دختر ِ اردوان
که تا باز خواهی تن ِ بی روان

نکُشتم که فرزند بُد در نهان
بترسید م از کردگار ِ جهان

بجُستم ز فرمانت، آزرم ِ خویش
بُریدم هم اندر زمان، شرم ِ خویش

بدان تا کسی بد نگوید مرا
به دریای تهمت، نَشویَد مرا

کنون هفت ساله ست شاپور ِ تو
که زیبَد بدان سال دستور ِ تو…

همان مادرش نیز با او به جای
جهانجوی فرزند را رهنمای!

◽️اردشیر شگفت زده می شود و به وزیر می گوید که این رنج بزرگی را که کشیده است، قدر خواهد شناخت و نخواهد گذاشت که رنج، کهن گردد.
اردشیر از وزیر می خواهد شاپور را با گروهی کودکان به میدان گوی و چوگان فرستد تا خودش، فرزند را شناسایی کندو ببیند که مهر کدام یک بر دلش می نشیند. نگاهی می کندو تا شاپور را می بیند، با انگشت نشانش می دهد ” که آنَک یکی اردشیر ی به جای” و دلش گواهی می دهد. سپس بنا می شود یکی از بندگان، گوی کودکان را به سمت اردشیر بیندازد تا در یابند چه کسی دلیرانه پیش می تازد. چنین می شود.
کودکان به دنبال گوی می دَوَند و تا گوی نزدیک شاه می رسد، همه می ایستند. ولی شاپور با شتاب می آید و
ز پیش ِ پدر، گوی بِربود و بُرد
چو شد دورتر، کودکان را سپرد

ز شادی، چنان شد دل ِ اردشیر
که گردد جوان، مردم ِ گشته پیر

◽️گوهر ها نثار وزیر و پسر می کند و سر و روی و چشم فرزندش را می بوسد و دختر اردوان _ همسر خود_ را نیز می بخشد و به ایوان خویش باز می گرداند.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

َ

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن