خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
#کیانیان
یادداشت (۲۷)
کی خسرو
♦️بیژن و منیژه_ بخش نخست

🔶#دکتر_بتول_فخراسلام

◻️شبی تاریک و آرام، فردوسی دلتنگ و دلگیر می گردد و از مهربان بانوی خویش شمعی می خواهد تا برفروزد. بانویش می پرسد:” شب تیره خوابت نیاید همی؟!” و سپس داستانی از کتاب پهلوی برای همسر خردمند و عزیزش می گوید و از او می خواهد که به شعر درآورَد؛ بیژن و منیژه.
◻️مردی از اِرمان نزد کی خسرو می آیدو از آسیب رسانی گُرازها به چارپای و کشتزار و درختان می گوید. بیژن، پسر گیو، برای کشتن گراز یا خوک، پیشگام می شود. کی خسرو گُرگین را با بیژنِ جوان همراه می کندتا “هَمَش راهبَر باشد و هم یارمَند”.
بیژن و گرگین راهی می شوند و بیژن به تنهایی گراز ها را از پای در می آورد و دندان هایشان را برای نشان دادن هنرش برمی دارد. گرگین از بدنامی و رشک و “ز بَهر ِ فزونی و از بَهر ِ نام”، بیژن را گمراه می سازد و به او می گوید درین نزدیکی جشنگاهی زیباست که منیژه دختر زیبای افراسیاب، با پریچهر گان آن جا می روند. بهترست که
بگیریم ازایشان، پری چهره چند
به نزدیک خسرو شویم ارجمند

◻️بیژن می پذیرد و راهی می شوند. بیژن نزدیک بیشه زیر یک درخت سرو می ایستد و منیژه را می بیند ومهرش به دل می افتد. منیژه نیز چشمش که به بیژن می افتد، دایه اش را نزد او می فرستد تا بپرسد
پری زاده ای، گر سیاوَخشیا؟
که دل هابه مهرت همی بخشیا

◻️بیژن ماجرا را می گوید و به نزد منیژه می رود.
سه روز و سه شب شاد بودند بهَم
گرفته بر او خواب و مستی، ستَم…
منیژه
بفرمود تا داروی هوش بَر
پرستنده آمیخت بر نوش بر
◻️و بیژن مست و از هوش رفته را با خود به کاخ و به نزد خود می برد. بیژن به هوش که می آید و می فهمد، به گرگین نفرین می فرستد و منیژه می گوید که دل شاد دار! و….
مدتی می گذرد. افراسیاب آگاهی می یابد و گَرسیوَز برادرش را به کاخ می فرستد و بیژن خنجری از کفش برون می آورد و به گرسیوز خود را معرفی می کند و
تو دانی نیاکان و شاه ِ مرا
میان ِ یَلان، جایگاه ِ مرا…

ز تورانیان من بدین خنجرا
ببرّم فراوان سران را سَرا

گَرَم نزد سالار توران بَری
بخوانَم بر او داستان، آوَری

تو خواهش گری کن مرا زو به خون
سزَد گر به نیکی بُوَد رهنمون

◻️گرسیوز پیمان می بندد که چنین کند.بیژن به افراسیاب می گوید برای جنگ گراز آمدم و زیر درخت سروی به خواب رفتم و
پری یی بیامد، بگسترد پر
مرا اندر آورد خفته به بَر…
و مرا به خیمه ی پری دُختی بُرد و ” بر آن خوب چهره فسونی بخواند”
که تا اندر ایوان نیامد ز خواب
نجنبید و من دیده کرده پُر آب

گناهی مرا اندرین بوده، نیست
منیژه بدین کار، آلوده نیست

پری، بی گمان، بختِ ‌ برگشته بود
که بر من همی جادُوی آزمود

◻️افراسیاب دستور کشتن بیژن را به گَرسیوَز می دهد و بیژن نه هراس از مرگ، که ترس از ننگ دارد و شرم از پدر که پهلوانان چه خواهند گفت؟!
دار را بر پای می کنندو ناگهان، “پیران” _ دوستدار سیاوش و رَهاننده ی کی خسرو و فری گیس از مرگ و خشم افراسیاب_ سر می رسد.نزد بیژن می رود و پرس و جو می کند. پیران دلش به رحم می آید و فرمان می دهد که درنگ کنند و او را به دار نیاویزند. نزد افراسیاب می رود و خواهش می کند که بیژن را نکُشد و می گوید که به تو پیش ازین هم گفتم که سیاوش را نکُش و… دیدی که رستم آمدو چه کرد…. بیژن _نوه ی رستم_ را مکُش.
و پیشنهاد می کند که بیژن را دربند کنند.
◻️افراسیاب به گرسیوز می گوید او را با زنجیر و بند، در چاه بیفکن و سرِ چاه را با آن سنگ ِ اکوان دیو بپوشان. سپس منیژه را نیز که مرا بی آبرو نموده، سر چاه ببر تا ببیند و بگویش که “بر تو نَزیبَد، همی تاج و تخت”
بیژن با میانجی گری پیران زنده می ماند؛ ولی در چاه…..
در یادداشت بعدی، ادامه خواهد یافت.

◻️دو دختر افراسیاب با دو ایرانی پیوند برقرار می کنند:
فری گیس با سیاوش؛ منیژه با بیژن.
◻️مهربان بانوی فردوسی، همسر فرزانه ی توس است که گویا زبان پهلوی را به خوبی می دانسته است و روشن است که هنوز در خاندان های دهقانی زنان با سوادی وجود داشتند که همسر فردوسی، یکی از آنهاست. گویا فردوسی این داستان را در روزگار جوانی خویش سروده است و گفته شده پیش از سرایش شاهنامه به طور جداگانه.
این داستان را محصول جامعه ی اشرافی پارتی دانسته اند و بیژن را در واقعیت تاریخی یکی از شاهان اشکانی.
موسی خورنی در کتاب تاریخی خویش نوشته که بیژن از خاندان گودرز در راه عشق منیژه در “بزن هنکنی” زندانی می شود. هَنکَنه نام غار و پناهگاه زیرزمینی افراسیاب بوده است.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن