خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

🔺یادداشت (١٢١)

🟧#ساسانیان
پادشاهی هرمزد

🟪دکتر #بتول_فخراسلام

هنگامی که موبد از دیدار #ایزدگُشَسپ در زندان باز می گردد، کارآگهی آن چه شنیده بود، به #هرمز می گوید. شاه تصمیم می گیرد که به موبد زهر دهد. روزی اورا می خواند و می خواهد که بنشیند و از آن چه آشپز آماده کرده، بخورد.

چون آن کاسه ی زهر پیش آورید
نگه کرد موبد، بدان بنگرید،

بدان بر، گُوا شد دل ِ پاک ِاوی
که زهر ست در کاسه تریاک اوی

#هرمز از کاسه مغز استخوان بر می دارد و به موبد می گوید این پاک مغز را برای تو لقمه گرفته ام.

دهان باز کن تا خوری زین خورش
وزین پس چنین باشد ت پرورش

بدو گفت موبد :” به جان و سَرَت
که جاوید بادا سر و افسرت

کزین نوشه، خوردن نفرماییَم
به سیری رسیدم، نیفزاییَم”

بدو گفت هرمز :”به خورشید و ماه
به پاکی روان ِ خردمند شاه،

که بستانی این نوشه ز انگشت ِ من
بدین آرزو نشکنی پشت ِ من”

بدو گفت موبد که ” فرمان شاه
بیاید، نمانَد مرا رای و راه”

موبد خوراک زهرآگین را می خورد و به خانه می رود و به کسی چیزی نمی گوید و فرمان می دهد که پای زهر بیاورند که البته سودی نمی کند و” به هرمز به یزدان بنالید زار”.

شاه کسی را به نزد موبد می فرستد تا ببیند زهر کارگر افتاده یا خیر. موبد تا فرستاده را می بیند،

بدو گفت :”رو، پیش هرمز بگوی
که بختت به برگشتن آورد روی

بدین داوری نزد داور شویم
به جایی که هر دو برابر شویم

ازین پس تو ایمِن مَخُسب از بدی
که پاداش پیش آیَدَت ایزدی!”

فرستاده پیام موبد را به شاه می گوید و #هرمز پشیمان می شود.

بمُرد آن زمان موبد ِ موبدان
بر او زار و گریان همه بِخرَدان

شبی دیگر #بهرام آذر مَهان را فرا می خواند و به او می گوید که اگر می خواهی از من بدی و گزند نبینی، باید فردا نزد من آیی و در میان نامداران باشی و آن گاه که از #سیماهِ بُرزین از تو می پرسم، پاسخ دهی که وی بدتَن و بد اندیش و از تبار اهریمن است.

وز آن پس ز من هرچه خواهی، بخواه:
پرستنده و مُهر و تخت و کلاه

#بهرام آذرمهان می پذیرد. فردای آن روز در نشستی، شهریار از #بهرام اذرمهان از #سیماه بُرزین می پرسد و وی نیز چنان پاسخ می دهد که
“ویرانی ِ شهر ِ ایران ازو ست
که مَه مغز بادش به تن در، نه پوست!

نگوید سخن جز همه بَتَّری
بدان بَتَّری بر کند داوری! “

#سیماه بُرزین می گوید که ای نیک یار دیرینه! چنین درباره ی من به بدی سخن مگو. از من چه گفتار و کردار اهریمنی دیده ای؟!

بدو گفت بهرام ِ آذرمهان
که” تخمی پراگندی اندر جهان،

که آن بَرنخستین، تو خواهی درود
وز آتش نیابی مگر تیره دود:

چو کسری مرا و تو را پیش خواند
برِ تخت ِ شاهَنشهی بر نشاند،

اَبا موبدِ موبدان، بُرزمهر
چون ایزد گُشَسپ، آن مَه خوب چهر،

بپرسید ک” ین تخت شاهنشهی
که را زیبَد و کیست با فَرّهی؟…

همه یکسر از جای برخاستیم
زوان ، پاسخش را بیاراستیم،

که” این تُرک زاده سزاوار نیست
کس او را به شاهی خریدار نیست

که خاقان نژاد ست و بدگوهرست
به بالا و دیدار چون مادرست! “

تو گفتی که” هرمز به شاهی سزاست”
کنون زان سزا، مر تو را این جَزاست!

#هرمز از شرمساری فرو می پژمرد و #بهرام اذرمهان و #سیماه برزین را به زندان می فرستد و شب سوم، #سیماه بُرزین را در زندان دزدان می کشد.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن