💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته
🔶#لهراسپیان
یادداشت (۵٩)
#دارا
لشکرکشی اسکندر به ایران
♦️#دکتر_بتول_فخراسلام
🔶#فیلقوس فرمانروای روم می میرد و اسکندر بر تخت می نشیند. حکیمی به نام
#اَرَسطالیس به پیش# اسکندر می رود و چنین، پند می دهد :
هر آن گه که گویی : رسیدم به جای
نباید به گیتی، مرا رهنمای،
چنان دان که نادان ترین کس، توی
اگر پندِ دانندگان نشنوی
ز خاکیم و هم خاک را زاده ییم
به بیچارگی دل بدو داده ییم
اگر نیک باشی، بمانَدت نام
به تخت کیی بر، بُوی شادکام
وگر بد کنی، جز بدی نَدرَوی
شبی در جهان، شادمان نغنَوی
🔶روزی فرستاده ای از سوی# دارا برای باژ خواهی به روم و نزد اسکندر می رسد. اسکندر می گوید که آن روزگار گذشت که روم به ایران، باژ دهد. فرستاده می ترسد و روم را ترک می کند.
اسکندر با سپاه راهی مصر می گردد و پس از شکست مصر، به سوی ایران می تازد. دارا پس از آگاهی، با سپاه از #”اسطخر” فارس حرکت می کند
برفتند از اسطخر چندان سپاه
که از نیزه، بر باد، بربست راه!
🔶اسکندر،آگاه می گردد و در جامه ی فرستاده به گونه ی ناشناس، نزد دارا می رود تا لشکر او را بسنجد و به دارا می گوید که اسکندر گفته اگر رزم آوری، با تو رزم خواهم کرد.
دارا او را در جایگاه فرستادگان می نشاند و نان و می می خورند. اسکندر جام را هم برمی دارد. ساقی از او می پرسد چرا جام باده راهم برداشته ای؟! او هم می گوید که جام، از آنِ فرستاده است؛ اگر آیین شما ایرانیان، گونه ای دیگرست ،جام را به گنجینه ی شاه ببر.
🔶دارا می خندد و جامی پر گوهر شاهوار به اسکندر می بخشد. از آن سو فرستاده ای که برای باژ خواهی به روم رفته بود، بازمی گردد و اسکندر را می شناسد و به دارا می گوید و
چو گفت ِ فرستاده بشنید شاه
فزون کرد سوی سِکَندر، نگاه
سکندر بدانست کاندر نهان
چه گفتند با شهریارِ جهان
🔶و سپس با تاریک شدن هوا همراه سواران خویش تازان و شتابان می گریزند. دارا در پی او می فرستد؛ ولی اسکندر را نمی یابند.
اسکندر به پرده سرای خود باز می گردد و به سپاهیانش می گوید:
که این جام، پیروزی جان ِ ماست!
سرِ اختران، زیر ِ فرمان ِ ماست!
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
