خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

🔸#کیانیان

✔️یادداشت(۲۰)
#کاووس
♦️کین سیاوش

🔶#دکتر_بتول_فخراسلام

◽️خبر کشته شدن سیاوش به ایرانیان می رسد. شاه و پهلوانان همه کبود و سیاه می پوشند و سوگوار می شوند. در نیمروز، سرزمین رستم نیز آگاهی می رسانند و رستم و زال یک هفته با سوگ و دُژَم هستند و روز هشتم با سپاه راهی شهر ایران می گردند. رستم نزد کاووس می رود و آشکارا می گوید بدخویی تو و مهری که به سودابه داری، سیاوش را به کشتن داد و دریغ از سیاوش، دریغ…

همه جنگ با چشم گریان کنم
جهان چون دل خویش بریان کنم

نگه کرد کاووس در چهر اوی
چنان اشک خونین و آن مهر اوی

نداد هیچ پاسخ مر او را ز شرم
فرو ریخت از دیده خوناب گرم

◽️تهَمتَن به سوس سودابه یا سوداوه می رود و به گیسو یش بیرون می کشد و با خنجر، دو نیمش می کند؛ کاووس هیچ حرکتی نمی کند
همه شهر ایران به ماتم شدند
پر از درد، نزدیک رستم شدند
رستم بانگ بر می دارد که

بر این کینه تا در جهان زنده ام
به درد سیاوش دل آگنده ام…

نبیند دو چشمم مگر گَرد رزم
حرام ست بر جان من جام بزم

جهان شد پر از کین افراسیاب
به دریا تو گفتی به جوش آمد آب

◽️سپاه ایران به مرز توران می رسد و کین سیاوش آغاز می گردد. خبر به افراسیاب می رسد و شاه توران غمگین می گردد.
سُرخه پسر افراسیاب با لشکر به نبرد می آید و سرش را به یاد سیاوش می بُرَند. سپس پیلسم با سپاه برای جنگ پیش می تازدو او نیز به دست رستم کشته می شود. رستم به سوی افراسیاب حمله ور می شود ونیزه بر اسب او می زند و شاه توران می افتد و تا می خواهد به کمر گاه او ضربه زند، هومان با گرز به شانه ی رستم تهمتن می کوبد و افراسیاب می گریزد. رستم گنجینه های تورانیان را به سپاه خود می بخشد و سرزمین های توران را هم به بزرگان پهلوان می دهد.
زُواره برادر رستم به رستم می گوید:

چرا باید این کشور آباد ماند؟!
یکی را بر این بو و بر شاد ماند؟!

همه غارت و کشتن اندر گرفت
همه بوم و بر دست بر سر گرفت

هر آن کس که بُد مهتری با گوهر
همه پیش رفتند پر خاک، سر

که” بیزار گشتیم از افراسیاب
نخواهیم دیدار او را به خواب

چو چیره شدی، بی گنه خون مریز
مکن جنگ گردون گردنده، تیز

◽️و اظهار بی اطلاعی از جایگاه افراسیاب می کنند. بزرگان ایرانی به رستم می گویند شش سال این جا در توران بودیم و بهترست به ایران بازگردیم که کاووس پیر و بی پای و پر و فر ست…
رستم و ایرانیان برمی گردند و افراسیاب که از برگشتن توس و رستم آگاه می گردد و می بیند همه کاخ ها کنده و سوخته ست و نه اسب و نه گنج و نه تاج و تختی مانده و مهتران، کشته شده اند و مهتران، برده، بسیار خشمگین می شود و به سوی ایران می تازد
ز باران هوا خشک شد، هفت سال
دگرگونه شد بخت و برگشت حال

شد از رنج و تنگی، جهان پر نیاز
برآمد بر این، روزگاری دراز

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن