خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

لهراسپیان

یادداشت(٣٩)

🔷پادشاهی لهراسپ

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

◽️یکی آذری ساخت بُرزین به نام
که بُد با بزرگی و با ریژ و کام

◽️لهراسپ دو فرزند به نام های “زَریر” و ” گُشتاسپ” دارد که از هر دانشی از پدر فزون ترند. اما شاه به نبیرگان کاووس گرایش بسیار دارد و
بدیشان بُدی جان لهراسپ، شاد
وزیشان نکردی ز گشتاسپ، یاد

که گشتاسپ را سر پُر از باد بود
وز آن کار لهراسپ، ناشاد بود

◽️گشتاسپ روزی نزد پدر می رود و می گوید فقط رستم از من برتر و جنگاور تر ست و از شاه می خواهد که‌ ” مرا نام بر تاج و تخت کیان” و لهراسپ پاسخ می دهد که “جوانی هنوز؛ این بلندی مجوی”.

◽️گشتاسپ با سی سد سوار به سوی هند می رود؛ چرا که از شاه هند نامه ای دارد. لهراسپ زریر را در پی او می فرستد و باز می گردد و به پدر می گوید
اگر کم کنی جاه، فرمان کنم
به پیمان، روان را گروگان کنم

◽️مدتی می گذرد و دیگر بار گشتاسپ توجه لهراسپ به کاووسیان را بر نمی تابد و به سمت روم می رود و هرجا برای کار می رود، موفق نمی شود و گوشه ای غمگین می نشیند و ناموَری از تخم شاه فریدون او را به نزد خود مهمان می کند.

◽️از آن سو کتایون، دخترقیصر روم شبی در خواب بیگانه ای را می بیندکه صورتی زیبا دارد و
یکی دسته دادی کتایون بدوی
وزو بستَدی دسته ای رنگ و بوی

◽️بامداد قیصر از دلیران انجمنی می کندو کتایون با شَست پرستار می آید و هیچ یک از مردان موردپسندش قرار نمی گیرد. قیصر دستور می دهد کهترانی که در روم هستند، به قصر آیند. مهتری که گشتاسپ مهمانش بود، گشتاسپ را به رفتن به قصرفرامی خواند و گشتاسپ می پذیرد و در گوشه ای از قصر می نشیند.
کتایون چون از دور او را می بیند، می گوید که “آن خواب سر برکشید از نهفت”.
◽️قیصر خشمگین از انتخاب دختر تصمیم به کشتن” او و آن را که او برگزید” می گیرد؛ ولی اسقُف می گوید که تو کتایون را مَلزَم به گزینش مردی رومی نکردی و رسم نیاکان تو از گذشته چنین بوده و نمی توانی جزین کنی.
قیصر می پذیرد ولی به کتایون می گوید که برای چنین گزینش مردی بیگانه و بی نژاد، “نیابی ز من گنج و تاج و نگین “.
گشتاسپ به کتایون می گوید از سرافرازان برای خود همسری برگزین. غریبی را انتخاب کردی که گنجی ندارد و رنج خواهی دید؛ ولی کتایون پاسخ می دهد:
چو من با تو خُرسَند باشم به بخت
تو افسر چرا جویی و تاج و تخت؟

◽️همان مهترِ ده، سرایی نیکو با گستردن ها و خوردنی ها برای این دو فراهم می سازد و کتایون نیز از میان پیرایه هایش، گوهری گرانبها برمی گزیند و گوهر شناس، بهایش را شش هزار تعیین می کند و
خریدند چیزی که بایسته بود
بدان روز ِ بد، نیز شایسته بود

همه کار گشتاسپ، نَخچیر بود
همه ساله با ترکش و تیر بود

◽️گشتاسپ روزگار را با شکار، سپری می کند و با “هیشوی” نامی دوست می گردد و هر بار بخشی از شکارش را به او می دهد و بخشی دیگر را به مهتر یا کدخدای ده که کم کم با هم، به خواب و آرام و رای، یکی می شوند و صمیمی.

در یادداشت بعدی ادامه ی داستان گشتاسپ پی گرفته خواهد شد.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن