خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

یادداشت (۶٢)

اشکانیان
رفتن اردشیر نزد اردوان

♦️#دکتر_بتول_فخراسلام

🔶#اردشیر فرزند ساسان به دنیا می آید و همه ی هنرهای آن روزگار را فرا می گیرد. #اردوان فرمانروای فارس و اصفهان از شایستگی های اردشیر آگاه می گرددو با نامه ای از #بابک می خواهد که اردشیر را نزد او بفرستد.
بابک غمگین می شود و نوه ی عزیز خویش را با نامه و گوهرها راهی می کند و از اردوان می خواهد که

تو آن کن که از رسم شاهان سزد
نباید که بادی بر او بروَزَد

اردوان اردشیر را که می بیند، مهرش به دل می افتد و
همی داشتش همچو پیوند ِخویش
جدایی ندادش ز فرزند خویش

🔶تا این که روزی در نخچیرگاه (شکارگاه) اردوان و چهار پسرش و اردشیر و گروهی از بزرگان همراه می شوند و گوری، پدیدار می شودو اردشیر گور را با تیر و کمان می زند.
اردوان جویا می شودکه چه کسی چنین ماهرانه گور را افگنده است و
چنین داد پاسخ به شاه، اردشیر
که “این گور را من فکندم به تیر”

🔶در همین حال، پسر اردوان ادعا می کند که او چنین کرده است. اردشیر نیز می گوید دشتی گسترده است و پر از گور. یکی دیگر را بر خاک بیفکن که شایسته نیست با سرکشان، کسی دروغ بگوید.
اردوان خشمگین می گردد و به اردشیر می گوید گناه از من است که تو را با خود به نخچیرگاه می آورم تا از فرزند من برتری جویی و…
برو تازی اسپان ِ ما را ببین
هم آن جایگه بر، سَرایی گُزین

بر آن آخُر اسپ، سالار باش!
به هر کار با هرکسی یار باش!

🔶اردشیر اندوهگین نامه ای به پدربزرگ خویش، بابک می نویسد و ماجرا را می گوید. بابک نیز غمگین می گرددو برای اردشیر گنج و دینار فراوان می فرستد و در نامه ای به او می نویسد

که”ای بَر خرد، نورسیده جوان
چو رفتی به نخچیر با اردوان،

چرا تاختی پیش فرزند اوی ؟!
پرستنده ای تو، نه پیوند اوی…

کنون کام و خوشنودی او بجوی
مگردان ز فرمان او، هیچ، روی

اردشیر شادمان از لطف بابک
به نزدیک اسپان، سرایی گُزید
نه اندر خورِ کار، جایی گزید

🔶مدتی می گذرد؛ روزی #گلنار _که برای اردوان مانند وزیر بود و گنجور _ به بام کاخ اردوان می رود و از آن جایگاه، اردشیر را می بیند و بر او عاشق می شود. شبانگاه کمندی به کنگره ی کاخ می بندد و از دیوار، پایین می آید و گستاخ، به بالین اردشیر می رود و خود را معرفی می کند و دلدادگی خویش را بازگو:

کنون گر پذیری، تو را بنده ام
دل و جان به مهر تو آگنده ام

بیایم چو خواهی، به نزدیک تو
درفشان کنم روز تاریک تو

🔶پس از مدتی بابک فرمانروای استخر پارس_که گماشته ی اردوان بود _ می میرد و هر مهتری چشم به جایگاه خالی او می دوزد. اردوان آن جا را به پسر بزرگ خویش می سپارد.
اردشیر از لشکر اردوان دل بر می گیرد و تصمیم می گیرد که بگریزد.

🔶پس از خیانت #سودابه که به فرجام دلخواه او نمی رسد، #گلنار دومین زنی ست که خیانت می ورزد.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن