ساعت بیست و پنجنشریات و مقالات

گفت و گويي با دکترميرجلال الدين کزازي به مناسبت روز ملي خيام

گفت و گويي با دکترميرجلال الدين کزازي به مناسبت روز ملي خيام

در آستانه روز فردوسي سفر سه روزه اي داشتم به کرمان براي شرکت در يک همايش براي حکيم توس که همگام و همراه بزرگاني چون دکترجلال خالقي مطلق بودم و از نيک اقبالي هاي من در اين سفر هم اتاقي با استاد عزيز و دوست داشتني دکتر ميرجلال الدين کزازي بود در هتل. فرصتي فراهم آمد تا گپي بزنيم درباره خيام نيشابوري، دانشمند نام آور ايراني و شاعر رباعي هاي ماندگار و جاودانه. استاد کزازي با گشاده رويي و فروتني گپ و گفت را پذيرفتند و ساعتي از زبان ايشان از خيام شنيديم. من يک پرسش مطرح کردم و پاسخ مفصل ايشان به همين يک پرسش اين گفت وگو را سامان داد. پرسش اين بود که: با وجودي که خيام دانشمندي چندوجهي و در علوم مختلف سرآمد زمان خود بوده است و امروز هم دستاوردهاي علمي او زبانزد است، چرا با وجود تنها تعداد اندکي رباعي که بيست و چند رباعي هم بيشتر نيست، او به شاعري در ايران و جهان شناخته شده است. راز اين نام آوري در چيست؟ و حال پاسخ ايشان.

در پاسخ به پرسش شما، اگر بخواهم که گونه اي فراخ و فراگير بنگرم اين است که اين پديده شگرف ادبي که يا در جهان ادب بي مانند است و يا دست روزگار نمونه هايي بسيار اندک مي تواند داشت، از دو روي شايسته بررسي است. چرايي آن را مي توان از دو ديد کاويد و نشان داد: يکي اين است که ايرانيان که خيام نخست نزد آنان به سخنوري، آوازه اي بلند يافته است در درازناي تاريخ خود همواره دلبسته هنر سخنوري بوده اند. به گونه اي شيفته وار اين هنر را گرامي مي داشتند. هيچ هنري در ايران نتوانسته است همسنگ و همپايه سرود و سخن (شعر) باشد. بيهوده نيست که نخستين سروده آييني جهان، گاهان زرتشت در ايران زمين پديد آمده است.

در اين روزگار نيز که اين هنر در فر و فروغ با روزگاران پيشين سنجيدني نيست شمار سخنوران در شهرهاي گوناگون ايران بسيار بيشتر از کساني است که در هنرهاي ديگر شگفتي و زيبايي مي آفرينند. بر همين پايه، مايه شگفتي نيست اگر در ميانه شايستگي ها و والايي هاي گونه گون که خيام را در فرهنگ و تاريخ ايران چهره اي برجسته و کم مانند بخشيده است و به يکي از آنان که سخنوري است، آوازه اي بلندتر و گسترده تر يافته است، اين آوازه بلند از ايران به سرزمين هاي ديگر نيز راه برده است. اما سخنوراني ديگر نيز از ايران زمين آوازه آن چنان بلند يافته اند که اين آوازه از مرزهاي ايران بگذرد ، راه به سرزمين هاي ديگر ببرد. سخنوراني مانند فردوسي، حافظ، مولانا و سعدي. اما آن چه در اين ميان نکته اي باريک و شايسته درنگ آن است که اين ديگر سالاران سترگ سخن که سروده هايشان صدها بار بيشتر از سروده هاي خيام است در کشورهاي ديگر در سايه خيام مانده اند. به گونه اي که اگر بخواهيم نامي ترين سخنور ايران را در نيران زمين (سرزمين هاي غيرايراني) برگزينيم، بي هيچ درنگ و دودلي مي توانيم خيام را نامبردارترين سخنور ايراني در جهان بدانيم و بمانيم. به راستي چگونه مي تواند بود که سخنوري با چند چارانه (رباعي) بتواند هم در ايران، هم در جهان آوازه اي چنين بلند بيابد، آوازه اي که هنوز در پي سده هايي بسيار توانمند و تازه مانده است.

 

 

پاسخي که من به اين پرسش مي توانم داد، پاسخي که شايد به ياري آن بتوان اين چيستان را گشاد، اين است: چارانه هاي خيام که در شمار به 30 چارانه هم نمي رسند، چارانه هايي که در آبشخورهاي کهن به نام او آورده شده اند، داراي دو ساختار بوده اند که انگيزه افسوني، شگفت انگيز است که آن ها را به سروده هايي گسترده در ايران و جهان ديگرگون ساخته است و نام سراينده را بلند و ارجمند گردانيده است.

يکي از اين دو ساختار زباني است. چارانه هاي خيام در زبان با سروده هاي فردوسي همساز و همانند است. اين سروده ها از سويي بسيار روشن و روان اند، از ديگر سوي آن چنان سخته و ستوار و دلنشين و شورانگيز که حتي با يک بار شنيدن در ياد شنونده مي مانند. اين ساختار زباني، ساختار سرشتين و بنيادين در دبستاني از سخن پارسي است که آن را دبستان (مکتب) خراساني مي ناميم: من بر آنم که آن افسون افسانه رنگ که سروده هاي فرزانه توس را در دل و جان ايرانيان جايي جاودان بخشيده است، از آن جاست که فردوسي سخنوري است که توانسته است به زبان سرشتين پارسي راه ببرد؛ زباني که زيبايي، شورآفريني، شيوايي، سختگي، ستواري در آن نهادين است و بنيادين، وام گرفته و ستانده از شگردها و شيوه هاي زيباشناختي بدان سان که در دانش هاي زيباشناسي سخن بررسي مي شود.

به گفته اي ديگر در زبان فارسي زيبايي مايه هاي آفرينش هنري دروني است از ساختار اين زبان بر مي خيزد.

زبان سرشتين فارسي به زيبارويي مي ماند که براي دل آرايي نيازي به زر و زيور و پيرايه ندارد و زيبايي خدادادگي برخوردار است. زبان خيام هم از ديد من زباني است که پارسي ناب سرشتين بسيار نزديک شده است چارانه هاي خيام به روشني روز است و به رواني رود. هر پارسي زبان آن ها را مي شنود يا مي خواند بي رنج آن ها را در مي يابد، در پي آن به گنج راه مي برد. گنج زيبايي و دل آرايي و نغزي و نازکي که در آن ها نهفته است.آن ساختار ديگر انگيزه اي نيرومند شده است در گسترش رواني اين چارانه ها، ساختار انديشه اي و پيام شناختي است. خيام سخنوري است که ديدگاه ها و انديشه ها و خارخارهاي جهان شناختي خويش را در سروده هاي خود باز مي نمايد. خيام از ديد من فرزانه اي است پرسشگر. جهان بيني خيامي ساختار انديشه او بر پرسش استوار است. ذهن خيام، ذهني است بي تاب، فرازجوي که هيچ پاسخي براي پرسش هايي که د راين ذهن پديد مي آيد او را خشنود نمي دارد. نغزترين و باريک ترين پاسخ هرگز در ذهن خيام پاسخ فرجامي نيست. هر پاسخ زمينه اي مي شود، پديد آمدن و برانگيخته شدن پرسشي ديگر را. زنجيره پرسش ها و پاسخ هاست که ساختار انديشه اي و جهان شناختي در ذهن ناآرام و پرتکاپوي پايه مي ريزد و مي سازد. از اين روي انديشه ها و پرسش هاي خيام در تنگناي جغرافيا، تاريخ، فرهنگ، کيش ها و آيين ها و سامانه هاي گونه گون انديشه اي نمي ماند. هر بند را مي گسلد. از اين روي سرشت انديشه او به گونه اي است که همگان در هر جاي جهان با آن آشنا مي توانند بود. پرسش هاي خيام، پرسش هايي است جهاني. هنگامي که اين چارانه ها به زبان ديگر برگردانيده مي شود، ايرانيان با انديشه هايي رو به رو مي شوند که انديشه هاي آنان نيز مي تواند بود. پرسش هايي را در آن ها مي يابند بنيادين و نمادين که پرسش هاي جهاني است اما اين پرسش هاي جهاني از سوي ديگر پرسش هاي انساني فرزانه و ايراني هم هست. ما در سروده هاي خيام به پديده اي ناسازوارانه (پارادوکس) باز مي خوريم.

انديشه ،جهاني است اما بستر پيدايي آن ايراني است. به سخن ديگر خيام فرزانه اي بومي است با همه ويژگي هايي که بومي بودن مي تواند داشت، اما در همان هنگام انديشمندي است جهاني. هم از آن ديد که بومي است شگفتي انگيز است و دلنشين هم از آن روي که جهاني است در مرز و تنگنا نمي ماند. اين دو ويژگي ساختاري است که، من بر آنم از خيام سخنوري جهاني ساخته است. آن شگفتي بزرگ را پديد آورده است که فرزانه اي سخنور تنها با چند چارانه (رباعي) بتواند به چهره اي جهاني دگرگون شود. اين شيوه سخنوري در ايران نيز آن چنان کارساز بوده است که صدها چارانه را در پي آورده است. سخنوراني ديگر به شيوه خيام چارانه سروده اند. چارانه هايي که به گمان بسيار سروده خيام نيست از همين روي من اين چارانه هاي ديگر را چارانه هاي خيامي مي نامم: چارانه هايي که از خيام نيست ولي به پيروي از شيوه و آيين او در سخنوري سروده شده است.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

پاسخ دادن به رضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن