نشریات و مقالات

فريدون فرخ

فريدون فرخ

پيش از سخن پيرامون فريدون، بايسته است پيشينه اي از نگرش فلسفي ايرانيان باستان و برآيند اين نگرش، در گستراي اسطوره هاي ملي را باز نگريم كه به جستارهاي نمادين ما در داستان ياري خواهد كرد.

نخست آنكه آيينهاي ايران و هند، پيشينه اي همگون دارند و از بسياري نگرش چهره اي نزديك به هم دارند.

دكتر محمد معين، در كتاب ارزشمند مزديسنا و ادب پارسي در زير عنوان آريايي، مي نويسد:

پيش از آنك آريائيان به ايران و هندوستان مهاجرت كنند در سرزميني با هم زيسته، يك قوم را تشكيل مي د هندودر ادامه مي افزايد كه قسمت اعظم سروده هاي “ريگ ودا” مربوط به ديرين ترين دوره ي سكونت آريائيان و تبديل زندگاني چادرنشيني به آبادي گزيني ايشان در بخش شمال باختري هندوستان مي باشد. آنگاه در مورد آيين مزدايي مي گويد:

«آئين مزدايي همانا شكل ايراني آئين ديرين و مشترك هند و اروپايي هاست. در كتابهاي “ريگ ودا” و “اوستا” به وجوه مشترك بسيار كه غالبا در لباس عبارت واحدي بيان شده است بر مي خوريم. حتي قسمتي از اسماء رباني نيز در دو كتاب با هم قابل انطباق است.»(1)

از اين رو مي توان گفت :رورزگاراني است كه ايرانيان با آئين مزدايي ميراث زمانهايي ديرين و حتي هند و اروپاييان زندگي مشترك داشته اند. ايرانيان افكار و نظريات ديرين را در جامه ي انديشه هاي نو، پذيره شده اند.(2)

اين نزديكي و تبادل و تداخل فرهنگي دو كشور ايران و هند، سبب شد كه بسياري از آئين هاي ديني و اخلاقي در كشور، با همگوني هاي فراواني به زمانه ي ما برسد .

از اين روست كه مي بينيم آموزه هاي بودا و تعاليم زرتشت چه همگوني هايي با يكديگر دارند، از آن جمله، نكوداشت گاو در هر دو دين و تشابه تعليم آوازه مند زرتشت: گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك. با آموزه ي بودا كه مي گويد: راستي و درستي در شناخت انديشه، گفتار،كردار،زيست،كوشش،آگاهي و يكدلي، راه رهايي از رنج است و حقيقت رنج، هستي است.(3)

با اين پيش گفتار به سراغ فريدون مي رويم و نمادهاي آن را با بهره جويي از فلسفه ي بودا، باز مي گشاييم. چرا كه به گمان من، داستان فريدون، چكامه اي اسطوره اي – عرفاني است كه بايد بر خلاف ساختار حماسي اش جنبه هايي از فلسفه ي عرفاني بودايي را از آن برداشت كرد.

بودا مي گويد: ” دو بيراهه است كه هردو به رنج مي انجامد، يكي كارداني و ديگري خودآزاري” (4)

سپس از اين دو، حد مياني را برمي گزيند و ميانه روي را پيشه مي كند كه بر خلاف آن دو شريف و عالي است. اين آموزه، به راه هشتگانه عالي معروف است كه در آن سالك هشت گام بر مي دارد و با اين پيمايش به چهار حقيقت دست مي يابد كه حقيقت چهارم و نهائي آن، در سطور بالا، گفته آمد و تشابه فراواني با آموزه هاي زرتشت داشت.

و اينك بازگشتي به داستان فريدون:

فريدون سه پسر دارد كه هركدام را سرزميني مي بخشد:

الف: سلم برادر مهتر

ب: ايرج برادر كهتر

ج: تور برادر مياني

الف. سلم، كه در كتب متقدم نامش را با شرم مترادف نهاد. و از آن معني شرم را جسته اند.(5)

پادشاه روم و خاوران (مكتب غرب) و پسر ارشد فريدون است.

ب: تور كه در ادبيات ا يراني نامش ر ا با “ديوانه” گستاخ و “وحشي” مترادف نهاده اند.(6)

پادشاه شرق،يعني توران و چين، و پسر مياني فريدون است.

ج: ايرج پسر كهتر فريدون و شهريار ايران است كه نامش نيز برگرفته از واژه ي ايران است. اين نامگذاري و رشته ي داستان كه همگام با محيط هاي حكومتي و جهت هاي مشخص جغرافيايي به آن مي پردازيم ، رمز گشاي ما خواهند بود.

فريدون به عنوان پادشاه ، پس از ضحاك ( كسيكه خود را به دست هواي نفس مي سپارد) مملكت را در دست مي گيرد.

با توجه به ساختار داستان،منتظر هستيم كه قصه، ماجراي زندگي شخصي فريدون را در برگيرد، حال آنكه شاهديم روال داستان را، سه پسر فريدون پيش مي برند و او تنها نقش كارسازي و راهنمايي را در حكايت بر عهده دارد. در آخر نيز فرايند اين نظر را خواهيم ديد. داستان فريدون،سراسركشاكش دروني شخص اوست. فريدون به سه بخش مجزا (سه پسر) و يك مركز ثابت ( خود فريدون ) تقسيم شده است و به راستي انگار كه داستان چالش بشر، با خويشتن را در نمايي زيبا و نمادين عرضه مي دارد.

چالش فريدون، چالش ديني – فلسفي است و يا ديدگاهي گسترده تر، سلوك معنوي.

او مي خواهد سه صفت بشري را به مرحله ي آزمون بگذارد و در نهايت ره توشه اي حاصل از اين آزمايش را برگيرد.

پس ، از او سه شاخه ي تفكر يعني افراط ، ميانه روي، تفريط، حاصل مي آيند كه مملكت وجود او را تسخير مي كنند و نتيجه را به مركز اصلي يعني فريدون، گزارش مي دهند.

نماد افراط در اين داستان “تور” است كه سرزمين هاي شرق كشور را به چنگ مي آورد. نماد تفريط ” سلم ” است كه خرد و احتياط را بر مي گزيند و در يورش نمادين پدر كه به صورت ا‍ژدهايي به وي حمله مي كند، فرار و كناره گيري را پيش مي نهد. همچنانكه برادر ديگر (تور) افراط را سرمشق نهاده ويورش پدر را با كمان پاسخ مي دهد.

نمود زيباي افراط و نتايج خطرناك و غيرقابل جبرانش را در انتخاب سلاح تور شاهديم. چرا كه او كمان ر ا بر مي گزيند و با توجه به سابقه ي انداختن تير و دست نيافتن به تير رها شده زيباترين

نمايش نتيجه ي حاصل از زياده روي و تندروي را به نظاره مي نشينيم. اما ايرج كه حتي محيط جغرافيايي سلطنتش نيز ما بين دو برادراست – نماد حد وسط و تعادل – است نمادي از ميانه روي است كه قدرت را فداي صلح مي كند و در جدالي نابرابر قرباني تعصب و تساهل مي شود.

پس فريدون سه صفت خويش را به محك آزمايش مي گذارد. پسر اول و پسر دوم كه ظهوري متقدم برايرج دارند،حاصل خويش ر ا، كه چيزي جز نابودي حقيقت و درستي نيست را،به بار مي آورند. اين ثمره ي تعصب و تساهل ، بعد از ازدواج پسران رخ مي د هد، چرا كه كسب قدرت پادشاهي و ازدواج، دو مرحله از تكامل و ثبات صفات پسران است يعني تكميل نيروهاي جسماني و روحاني خويش به واسطه ي دست يازي به نسخه ي ديگر و مكمل خود، يعني زن و قدرت. از اين روست كه ظهور منازعات برادران ، بعد از حصول به اين مراتب رخ مي دهد.

در ادامه داستان،ايرج به دست برادران خويش كشته مي شود. يعني نمي توان ميانه روي را با تعصب و تساهل در يك وجود پي افكند. پس نخست (به سبك اغلب داستانهاي شاهنامه كه ابتدا نيروي شر به نيروي خير سلطه مي يابد و سپس شكست مي خورد).

برنده ي داستان، برادران ايرج اند.

و مي بينيم كه ايرج به دستور تور كشته مي شود. يعني همان كه نمادي از تعصب و افراط را خوانديم.

اين برخورد متعصبانه باعث مي شود كه اولين كشته كين منوچهر، تور باشد. سپس سلم كه دوري گزيدن از هر ساز و ناسازي را پيشه مي سازد و تنها در مرحله ي شعار مي ماند.حتي در كين خواهي منوچهر هم، به الانان دژ پناه مي برد و چندان مي گريزد تا كشته شود.

سپس هردو صفت فريدون، يعني تعصب در سلوك و تساهل در سلوك، محكوم به نابودي اندو تنها ميانه روي كه نماينده اش منوچهر است (فرزندايرج) مي تواند انسان را به آرامش و سكون و در نهايت به سعادت و بهشت رهنمون باشد.

چنانچه مي بينيد منوچهر را با مينوچهر (بهشت صورت ) مترادف گرفته اند ، مي توان ميانه روي را آئينه اي از سعادت بشر دانست. اين تشابه فلسفي نهفته در داستان، با فلسفه ي تعليمي بودا،سبب مي شود كه محقق و جستجوگر در نمادهاي داستان، اين اشتراك را كه بس ظريف و زيبا به كار رفته، متاثر از تعاليم بودا بداند.

در ادامه ي داستان بايد ذكر كرد كه فريدون به سختي راه ميانه را جست و بدان دست يافت. هم چنانكه مي بينيم منوچهر از دختر ايرج زائيده مي شود و زماني بس دير، به طول مي انجامد تا بتواند كين ايرج ر ا بخواهد. چنانكه بودا سالها را با افراط و تفريط زيست تا سرانجام به ميانه روي رسيد و راه رهايي از رنج را يافت.

نماد بشري و جهان شمولي (فريدون – انسان) را خود فردوسي بدست مي دهد. او فريدون ر ا چون تمامي ابناي آدم مي داند و د اد و دهش را صفت وي بر مي شمارد. صفتي كه اگر بيش از حد شود موصوفش رابه بدبختي مي افكند و اگر كم شود به بخل مي انجامد. و اگر ميانه شود مقام پادشاهي چون فريدون را به ياد مي آورد.

فردوسي مي گويد:

فريدون فرخ فرشته نبود  زمشك و زعنبر سرشته نبود

به داد و دهش يافت آن نيكويي   تو داد و دهش كن فريدون تويي

علت صعود فريدون را ( هم چنانكه در بررسي نمادهاي داستان آمد) سركوب تمايلات حيواني و ايجاد محيطي براي رشد و نموّ سعادت دانستيم. اما سقوط فريدون را نمي توان سقوط خواند.بلكه كناره گيري اوست، به واسطه ي غم فرزندان و تفويض پادشاهي به منوچهر، اين ازنشانگر آن

است كه فريدون به چالش خويش به پاسخ سوال هميشگي بشر يعني ” سعادت كدام است؟” نمي رسد.

او از گذشت روزگار تنها، غم فرزندان ( كه همان به نتيجه رسيدن روش سلوك است) را بدست مي آورد و در غم آنان مي ميرد. حضور پررنگ رگه هاي فلسفه ي شناخت بشري از دست اندازهاي جاده ي پرفراز و نشيب زندگي در اين داستان، باعث شد كه حكايت فريدون را از اين ديدگاه بررسي كنيم. و نمادهايش را با توجه به چشم اندازهاي فلسفه شرق ، باز گشاييم. اما داستان فريدون هنوز هم ناشناخته است. بارها مي توان با ديدگاه هاي تازه و نو، به سراغش رفت و با دامن پر از گل بازگشت.

پي نوشت ها:

2و1)مزديسنا و ادب پارسي. دكتر محمد معين. ج 1 – ص 37- 35

3و4) بودا، چهارپاشايي – چهار حقيقت عالي، ص 25.

5)فرهنگ نامهاي شاهنامه – ذيل واژه سلم

6) فرهنگ نامهاي شاهنامه ذيل واژه تور

دكتر عباس خيرآبادي

( عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي – واحد تربت حيدريه و عضو هیأت مدیره بنياد فردوسي توس )

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن